دلم گرفته .از همه کس و همه چی.دیگه هیچ چیز راضیم نمیکنه.
آرزوهام را هم چال کردم تو یه روزه پاییزی .براش یه علامت گذاشتم تا اگر خواستم یه روز سراغشون برم پیداشون کنم.
میدونید نشونیش چی بود؟
یه تیکه ابر بالای جایی که آرزوهاما چال کردم بود.
دختری که پر از هیجان نشاط خنده و پر از آرزوهای بزرگ بود دیگه رمقی براش نمونده .درمونده از همه جا و همه کس
داره آخرین روزای بهاریشا سپری میکنه.
براش دعا کنید